گروه نرم افزاری آسمان

صفحه اصلی
کتابخانه
تفسیر خسروی
جلد پنجم
سورة الاسراء [او] سورة بنی اسرائیل



اشاره
بقرائت کوفی یکصد و یازده آیه و بقرائت باقی یکصد و ده آیه است- اینکه سوره مکیّه است- و بقولی مکیّه است جز پنج
آیه [ 1] وَ لا تَقتُلُوا النَّفسَ [الخ] [ 2] وَ لا تَقرَبُوا الزِّنی [الخ] [ 3] أُولئِکَ الَّذِینَ یَدعُونَ [الخ] [ 4] أَقِمِ الصَّلاةَ [الخ] [ 5] وَ آتِ ذَا
القُربی حَقَّهُ [الخ] و اینکه قول حسن است و بقول قتاده و معدل از إبن عبّاس مکیّه است جز هشت آیه وَ إِن کادُوا لَیَفتِنُونَکَ تا
- 278 -قرآن- 290 - 249 -قرآن- 261 - 207 -قرآن- 219 - 171 -قرآن- 183 - أَّدخِلنِی مُدخَلَ صِ دقٍ [الخ]. -قرآن- 146
ِ
وَ قُل رَب
37- 498 بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1 - 451 -قرآن- 457 - -319 قرآن- 421
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 1 تا 3
اشاره
37 سُبحانَ الَّذِي أَسري بِعَبدِهِ لَیلًا مِنَ المَسجِدِ الحَرامِ إِلَی المَسجِدِ الَأقصَی الَّذِي بارَکنا حَولَهُ - بِسمِ اللّهِ الرَّحمنِ الرَّحِیمِ -قرآن- 1
لِنُرِیَهُ مِن آیاتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِیعُ البَصِیرُ [ 1] وَ آتَینا مُوسَی الکِتابَ وَ جَعَلناهُ هُديً لِبَنِی إِسرائِیلَ أَلاّ تَتَّخِذُوا مِن دُونِی وَکِیلًا [ 2] ذُرِّیَّۀَ
اي اسبّح سبحانا و معنی سبّح اللّه اي نزّهه « سُبحانَ » [ 372 [ صفحه 236 - مَن حَمَلنا مَعَ نُوحٍ إِنَّهُ کانَ عَبداً شَ کُوراً [ 3] -قرآن- 1
اي احطناه ببرکات الدین و الدّنیا و البرکۀ « بارَکنا حَولَهُ » الإسراء هو السیر لیلا و السري فهو السیر نهارا « أَسري » عن النقص
216- 150 -قرآن- 206 - 82 -قرآن- 132 - 11 -قرآن- 74 - اي ربّا تکلون إلیه امورکم. -قرآن- 1 « وَکِیلًا » الزیاده
تفسیر معانی:
اشاره
-1 پاك و منزّه و بیعیب و عاري از هرگونه نقص است آنخدائی که سیر داد بنده خود [محمّد صلّی اللّه علیه و آله] را در
شبی از مسجد الحرام [یعنی مکّه و یا از خانه امّ هانیء خواهر أمیر المؤمنین علی علیه السّلام که در شهر مکّه و حرم خداست]
بمسجد اقصی [یعنی بیت المقدّس که در شهر اورشلیم است] و آن محلی است که اطراف و پیرامون آنرا ما مبارك و پربرکت
ساختیم [زیرا هم از حیث ظاهر در اطراف آن درختهاي پرمیوه و زمینهاي پرحاصل و با نعمت فراوان است و از هم حیث معنی
و باطن مقرّ أنبیاء و فرودگاه ملائکه و مقدّس از شرك و مطهّر از رجس میباشد] تا اینکه در آنجا و در اینکه سیر آیات قدرت
و دلایل عظمت خودمان را [که از جمله سیر دادن او در یک شب از مکّه به بیت المقدّس و دیدار یکایک پیمبران و عروج او
بآسمانها و مقام قرب و مکان دنی فتدلی و غیر اینها از عجایبی است که خود او بمردم خبر داد] باو ارائه و نشان دهیم زیرا که
او خدائی است شنوا [بگفتار رسول خود و أقوال کسانی که تصدیق یا تکذیب قول او را نمودند] و بیناست [بکردار او و افعال
تمام بندگان]. بصحیحترین روایات اسراء و سیر حضرت ختمی مرتبت صلّی اللّه علیه و آله از خانه امّ هانی دختر حضرت أبی
طالب علیه السّلام بوده که خانه او در حرم و حرم [ صفحه 237 ] تمامش مسجد است و آنحضرت نماز مغرب را در مسجد
الحرام گذارد و همان شب بسیر پرداخته و برگشت و نماز صبح را باز در مسجد الحرام بجاي آورد و امّا محلّی که بآن جا سیر
فرموده کجا بوده است آنچه قرآن بآن ناطق است بیت المقدّس بوده و هیچ مسلمانی منکر آن نیست و اینکه بعضی گفتهاند
اسراء در حالت خواب واقع شده است باطل بودنش ظاهر است زیرا اسراء در خواب نه معجزي در آن است و نه برهانی براي
آن در دست است و در روایات کثیره وارد شده است و بسیاري از صحابه مانند [إبن عباس و إبن مسعود و جابر بن عبد اللّه و
حذیفه و عایشه و امّ هانی و غیر آنها] از پیغمبر صلّی اللّه علیه و آله روایت کردهاند پیغمبر ما صلّی اللّه علیه و آله بآسمان
عروج کرده است و از جمله اخبار وارده در قصّه معراج آنستکه رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود من در مکّه بودم که
جبرئیل علیه السّلام بر من وارد شد و گفت برخیز یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم من با او برخاستم و بسوي در رفته و
بیرون شدم و دیدم میکائیل و اسرافیل نیز با جبرائیل میباشند و جبرئیل براق را بنزد من آورد و گفت سوار شو و سوار شدم تا
ببیت المقدّس رسیدم و در آنجا ملائکه با بشارت و کرامت از جانب ربّ العزّة نزول نمودند و در بیت المقدّس نماز گذاردم و
إبراهیم علیه السّلام با گروهی از انبیاء علیه السّلام بدیدن من آمدند سپس جبرئیل دست مرا گرفت در نزد صخره برد و بر آن
مرا نشانید و پس از آن مرا بآسمان عروج داد تا باعلی علیّین رسیدم و خداوند با من سخن گفت و من با او سخن گفتم و
بهشت و جهنّم و عرش و سدرة المنتهی را بدیدم و سپس بمکّه برگشتم و چون صبح شد مراتب را بمردم گفتم و أبو جهل و
مشرکین مرا تکذیب کردند ... تا آخر حدیث]. و أبی بصیر گوید از امام علیه السّلام شنیدم که میگفت جبرئیل رسول خدا را
با خود برد تا بجائی رسید از آسمان و در آنجا او را واگذاشت و باو گفت هیچ پیمبري باین مکان که تو میروي نرفته است. [
صفحه 238 ] و سعدي ره چه نیکو گوید: چنان گرم در تیه قربت براند || که در سدره جبرئیل از او باز ماند بدو گفت سالار
بیت الحرام || که اي حامل وحی برتر خرام چو در دوستی مخلصم یافتی || عنانم ز صحبت چرا تافتی بگفتا فراتر مجالم نماند
|| بماندم که نیروي بالم نماند اگر یک سر موي برتر پرم || فروغ تجلّی بسوزد پرم کاشفی گوید: آنانکه در اینکه قصّه ثقل
جسد را مانع دانند از صعود ارباب بدعتاند و منکر قدرت. آنکه سرشت تنش از جان بود || سیر و عروجش بتن آسان بود
رفتن آنحضرت از مکّه ببیت المقدّس بنصّ قرآن ثابت است و هر که انکار آن کند ضال و مبتدع باشد منکر آن کافر است و
عروج بر آسمانها و وصول بمرتبه قربت باحادیث صحیحه مشهوره که قریب است بحد تواتر ثابت. شاهد معراج نبی وافر است
|| و آنکه مقرّ نیست بدین کافر است دستگه سلطنت اینکه وصال || نیست بپا مزدي خیل خیال عقل چه داند چه مقام است
اینکه || عشق شناسد که چو دامست اینکه [انتهی کلامه] 2- و عطا کردیم بموسی کتاب [توراة] را [پس از آنکه او را بکوه
طور بردیم چنانکه ترا از مکّه بمسجد الاقصی و از آنجا بآسمان عروج دادیم] و آن کتاب [یعنی توراة را حجّت و دلالت و
وسیله ارشاد و] هدایت براي اولاد یعقوب قرار دادیم [تا بوسیله آن براه حق و صواب رهنمائی شوند و بآنها امر کردیم که]
نباید جز من کسی را معتمد و و کیل خود بگیرید و مهمّات خود را بغیر من واگذارید]. 3- اي ذریّه و اولاد کسانیکه ما آنها را
با نوح در کشتی نشانیده [و از غرق نجات داده و بسلامت رسانیدیم مانند پدران خود مؤمن و شکرگزار باشید [ صفحه 239 ] و
بآثار آنها اقتفا و پیروي نمائید] زیرا نوح بنده بسیار شکرگزاري بود [و چون لباس میپوشید یا غذا میخورد یا آب مینوشید
حمد خداي را مینمود و میگفت الحمدللّه و از امامین همامین أبی جعفر و ابی عبد اللّه علیهما السّلام مروي است که نوح
چون صبح میکرد و چون شام مینمود میگفت: [اللّهم إنّی أشهدك ان ما أصبح اوامسی بی من نعمۀ فی دین او دنیا فمنک
وحدك لا شریک لک لک الحمد و لک الشّ کر بها علیّ حتّی ترضی] و اینکه شکر آنجناب بوده است [مجمع]. کاشفی
گوید: مراد از [حملنا مع نوح] سام است که ابراهیم علیه السّلام جدّ بنی اسرائیل از نسل او بود یعنی نعمت نجات از طوفان که
بپدر شما ارزانی داشتیم یاد کنید و شکر گوئید [روح البیان]. و در تأویلات نجمیه است که: [نوح ضراء و سراء یعنی شدّت و
رخاء هر دو را نعمت و از جانب حق میدانست و در هر دو حالت شکر مینمود و چون مبالغه در شکر داشت خداوند او را
شکور خوانده است و خداوند هم بر ذریّه همراهان نوح که بنی اسرائیل هستند بعطا کردن توراة که هادي بتوحید و منجی از
شرك است انعام فرمود.
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 4 تا 8
اشاره
وَ قَضَینا إِلی بَنِی إِسرائِیلَ فِی الکِتابِ لَتُفسِدُنَّ فِی الَأرضِ مَرَّتَینِ وَ لَتَعلُنَّ عُلُ  وا کَبِیراً [ 4] فَإِذا جاءَ وَعدُ أُولاهُما بَعَثنا عَلَیکُم عِباداً لَنا
أُولِی بَأسٍ شَدِیدٍ فَجاسُوا خِلالَ الدِّیارِ وَ کانَ وَعداً مَفعُولًا [ 5] ثُمَّ رَدَدنا لَکُمُ الکَرَّةَ عَلَیهِم وَ أَمدَدناکُم بِأَموالٍ وَ بَنِینَ وَ جَعَلناکُم
أَکثَرَ نَفِیراً [ 6] إِن أَحسَ نتُم أَحسَ نتُم لِأَنفُسِکُم وَ إِن أَسَأتُم فَلَها فَإِذا جاءَ وَعدُ الآخِرَةِ لِیَسُوؤُا وُجُوهَکُم وَ لِیَدخُلُوا المَسجِدَ کَما
دَخَلُوهُ أَوَّلَ مَرَّةٍ وَ لِیُتَبِّرُوا ما عَلَوا تَتبِیراً [ 7] عَسی رَبُّکُم أَن یَرحَمَکُم وَ إِن عُدتُم عُدنا وَ جَعَلنا جَهَنَّمَ لِلکافِرِینَ حَصِیراً [ 8] -قرآن-
اي وعد عقاب « وَعدُ أُولاهُما » اي و لتستکبرنّ « وَ لَتَعلُنَّ » اي و اوحینا و اخبرنا و أعلمنا إلیهم « وَ قَ َ ض ینا » [ 704-1 [ صفحه 240
اي « لِیَسُوؤُا » اي اکثر جمعا « نَفِیراً » اي ثمّ اعدنا لکم الدولۀ « ثُمَّ رَدَدنا لَکُمُ الکَرَّةَ » اي فتردّدوا وسط الدّیار « فَجاسُوا » اولاهما
اي محبسا او « حَصِ یراً » اي مدّة علوّهم و تغلّبهم علیه « ما عَلَوا » اي و لیهلکوا « وَ لِیُتَبِّرُوا » لیجعلوا وجوهکم ظاهرة آثار المساءة
-261- 234 -قرآن- 249 - 196 -قرآن- 224 - 136 -قرآن- 162 - 103 -قرآن- 126 - 68 -قرآن- 86 - 13 -قرآن- 52 - بساطا. -قرآن- 1
391- 345 -قرآن- 381 - 319 -قرآن- 334 - قرآن- 301
تفسیر معانی:
اشاره
-4 و ما در کتاب [توراة] ببنی اسرائیل اعلام کردیم [و بطور جزم و بتّ و یقین] خبر دادیم که بلا شکّ [اخلاف شما] در زمین
شام [یعنی در بیت المقدّس و بلادي که در آن ساکناند] دو بار فساد خواهند کرد [یعنی به تبهکاري خواهید پرداخت و بظلم
و گرفتن مال مردم و کشتن أنبیاء و خونریزي خدا را فراموش خواهید کرد که مرتبه اوّل کشتن زکریّا و بار دوم قتل یحیی بن
زکریّا و بقولی بار اوّل کشتن شعیا و حبس ارمیا و بار دوّم کشتن یحیی بن زکریّا باشد] و بلا شک علوّ و عتوّ و تجرّي بخدا و
تکبّر خواهید نمود سرکشی و طغیان بزرگی. 5- و چون موعد [عقوبت و عذاب خدائی در مقابل] فساد و تبهکاري [ صفحه
241 ] مرتبه اول بنی اسرائیل رسید ما گروهی از بندگان و مخلوق خودمان را که داراي قوّت و شوکت و سختگیري و
بیرحمی بودند [براي تنبیه شما] برانگیختیم و بر شما مسلّط کردیم و آنها بوسط و میان شهرها درآمدند و جستجو کردند [که
ببینند آیا از شما کسی باقی مانده است که نکشته باشند و تمام بنی اسرائیل را قتل عام نمودند] و وعده خدائی وعده شدنی و
خلاف نشدنی است. 6- سپس [بعد از مدّتی که گذشت و شما از بدکاري خود برگشتید و توبه کردید و دست از علوّ و
سرکشی کشیدید] شما را بر آنها غلبه دادیم و ملک و سلطنت را بخود شما باز گردانیدیم و بدارائی و فرزندان زیاد مدد و
تقویت کردیم و عِدّه و عدّه و نفرات شما را زیاد نمودیم [تا شماره یاران شما از دشمنان بیشتر باشد]. 7- اگر شما [در گفتار و
کردار] نیکوکاري پیشه کنید بخودتان نیکی کردهاید [و سود احسان شما عاید خود شما خواهد شد و خیر آن بخودتان خواهد
رسید در دنیا بر دشمنان فیروز و در عقبی بثواب ابدي نایل خواهید گشت] و اگر ببدي و بدکاري بپردازید و ظلم و تعدّي
پیشه نمائید باز بخودتان بد کردهاید [و زیان بدکاري عاید خودتان خواهد گشت در دنیا زبون و در آخرت معذّب خواهید
بود] چنانکه چون وعده عقوبت و عذاب دومین بار فساد شما سر رسید [یعنی در حدود دویست سال بعد، باز قوم زشتخوي
جبّاري را برانگیختیم تا داخل دیار شما شوند] و آثار بدبختی و بینوائی [از قهر و غلبه آنها] در صورتهاي شما پدیدار شود [ یا
وجوه عبارت از رؤساء و بزرگان باشند یعنی تا به اکابر شما بدي برسانند چه رسد به اصاغر و کوچکتران شما] و بر شهر شما
مسلّط و مستولی گردند تا داخل بیت المقدّس و مسجد الاقصی شوند همچنانکه در مرتبه اوّل داخل آنها شدند [و آنرا خراب
کردند] و تا آنکه آنچه بدست آورند و بر آن غلبه و استیلاء یابند بهلاکت برسانند هلاکت فظیعی که بوصف نیاید. 8- شاید
که پروردگار شما [اي اولاد یعقوب و اي بنی اسرائیل بعد از [ صفحه 242 ] انتقامی که از شما گرفت اگر شما توبه کنید و
بفرمانبري او بازگشت نمائید] بشما رحم کند [و بعد از اینکه مرتبه دوّم هم بنعمت برساند] و اگر باز شما بتبهکاري عود
کردید و بفساد و افساد برگشتید ما هم [بعقوبت و انتقام خودمان] برخواهیم گشت [و مسلمین را بر شما مسلّط خواهیم نمود
چنانکه مسلّط فرمود و بیهودان بنی قریظه و خیبر و بنی النضیر و تحمیل جزیه بر آنها شد آنچه شد و اینکه عذاب و عقاب
دنیوي شما است و در آخرت] دوزخ را زندان و محبس کفّار قرار خواهیم داد [که بر آنها محیط باشد و ابد الاباد قدرت بر
خروج نداشته باشند یا جهنّم بساط و فرش نشیمن آنها باشد و بر روي آن همواره معذّب باشند]. و ملّا در مثنوي گوید: چونکه
بد کردي برو ایمن مباش || ز آنکه تخم است و برویاند خداش چندگاهی او بپوشاند که تا || زایدت زان بد پشیمان و حیا
بارها پوشید پی اظهار فضل || باز گیرد از پی اظهار عدل تا که اینکه هر دو صفت ظاهر شود || آن مبشّر گردد اینکه منذر
شود مفسّرین را در باب اینکه دو بار فساد و طغیانی که از بنی اسرائیل ناشی شده و بعقوبت آن گرفتار شدهاند و خداي تعالی
از آن خبر داده است اختلاف شدیدي است و خلاصه آنکه بنا بگفته محمّد بن اسحاق و دیگران بنی اسرائیل همواره بنافرمانی
خداي تعالی میپرداختند و در آنها حوادثی وقوع مییافت و خداوند از آنها گذشت میفرمود و اوّل چیزیکه بسبب گناهانشان بر
آنها نزول یافت اینکه بود که خداي تعالی قبل از بعثت زکریّا شعیاي پیغمبر را در آنها مبعوث فرمود و او همانکسی است که
بآمدن عیسی و محمّد صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مژده داد و در اینکه هنگام بنی اسرائیل را پادشاهی بود که شعیا او را ارشاد
میکرد و از کار زشت باز میداشت اینکه شاه مریض شد و سناخریب ملک بابل با ششصد هزار رأیت تا باب بیت المقدس
بیامد و بدعاي شعیا ملک شفا یافت و لشکر سناخریب بمردند [ صفحه 243 ] و جز پنج نفر از آنها کسی نجات نیافت و پس از
هفت سال سناخریب بمرد و بخت ن ّ ص ر که نواده او [و بنا بمنقول زنازاده بیپدري بود] جانشین او شد و هفده سال سلطنت او
دوام یافت. پادشاه بنی اسرائیل بمرد و هرج و مرج بین آنها راه یافت و در سر سلطنت بجان یکدیگر افتادند و همدیگر را
بکشتند و شعیا در میان آنها بخطابه بر خاست و بموعظت و نصیحت آنها پرداخت و بامر و نهی آنها همّت گماشت ولی آنها
هم بقتل او اهتمام کردند و او را با درختی که بآن پناه برده بود با ارّه قطع کردند و خداوند ارمیاي پیغمبر از نسل هارون را در
آنها مبعوث فرمود و چون حال آنها را بدید از بین آنها بیرون رفت و بخت ن ّ ص ر و لشکرش داخل بیت المقدّس شدند و کرد
آنچه کرد و سپس با اسراي بنی اسرائیل ببابل بر گشت و اینکه دفعه اولی بود. و دفعه ثانی موقعی بود که یحیی بن زکریا را
کشتند و سبب اینکه شد که پادشاه بنی اسرائیل قصد زناشوئی با دختر زن خود را کرد و یحیی علیه السّلام او را منع کرد و
مادر آن دختر کینه کرد و شاه را بر قتل او وادار نمود و او را بکشت و لذا یکی از ملوك روم بنام انطیاخوس بر بنی اسرائیل
مسلّط شد و بیت المقدّس را مجددا خراب کرد و أهل آنرا به اسارت برد و بیت المقدّس همواره خراب بماند تا عمر بن
[ الخطاب دوباره آنرا بنا نمود. [ صفحه 244
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 9 تا 12
اشاره
إِنَّ هذَا القُرآنَ یَهدِي لِلَّتِی هِیَ أَقوَمُ وَ یُبَشِّرُ المُؤمِنِینَ الَّذِینَ یَعمَلُونَ الصّالِحاتِ أَنَّ لَهُم أَجراً کَ بِیراً [ 9] وَ أَنَّ الَّذِینَ لا یُؤمِنُونَ
بِالآخِرَةِ أَعتَدنا لَهُم عَذاباً أَلِیماً [ 10 ] وَ یَدعُ الإِنسانُ بِالشَّرِّ دُعاءَهُ بِالخَیرِ وَ کانَ الإِنسانُ عَجُولًا [ 11 ] وَ جَعَلنَا اللَّیلَ وَ النَّهارَ آیَتَینِ
فَمَحَونا آیَۀَ اللَّیلِ وَ جَعَلنا آیَۀَ النَّهارِ مُبصِ رَةً لِتَبتَغُوا فَضلًا مِن رَبِّکُم وَ لِتَعلَمُوا عَدَدَ السِّنِینَ وَ الحِسابَ وَ کُلَّ شَیءٍ فَصَّلناهُ تَفصِ یلًا
اي مثل دعائه بالخیر « دُعاءَهُ بِالخَیرِ » اي هیّانا من العتاد و هی العدّه « أَعتَدنا » اي للطریقۀ الّتی هی أقوم « لِلَّتِی » 556- 12 ] -قرآن- 1 ]
- 12 -قرآن- 42 - اي لتطلبوا. -قرآن- 1 « لِتَبتَغُوا » اي معجزتین تدلان علی الاله القادر بجریهما علی نظام لا یختل منذ خلقا « آیَتَینِ »
9- حقّا که اینکه قرآن رهنمائی میکند بدیانت و ملّت و طریقهاي که 240- 146 -قرآن- 227 - 111 -قرآن- 135 - -52 قرآن- 90
از هر دیانت و طریقهاي مستقیمتر و قویمتر است [ یا ارشاد میکند بکلمهاي که معتدلتر و با صوابترین کلمات است و آن کلمه
توحید است- یا رهنمائی میکند بحالتی که معتدلترین حالات است و آن توحید خدا و ایمان باو و پیمبران او و عمل بطاعت
- اوست] و بمؤمنانی که کردارهاي شایسته دارند مژده میدهد به اینکه که براي آنان مزد بزرگی در برابر طاعاتشان هست. 10
[و نیز مژده میدهد بمؤمنان یا خبر میدهد بکافران] به اینکه که آنان که ایمان بنشأه و سراي دیگر نمیآورند براي آنها عذاب
دردناکی مهیّا و آماده نمودهایم. 11 - و انسان [چه بسا در حال سختی و غضب براي خود و مال و کسان خود] از خدا چیز
بدي را میخواهد [که میل ندارد دعایش مستجاب شود] همانطور که براي خود دعاي خیر میکند [و اگر خداوند دعایش را
مستجاب کند [ صفحه 245 ] هلاك میشود لکن بفضل و رحمت خود آن دعا را مستجاب نمینماید مانند مرد غضبناکی که
بخود نفرین میکند یا مادري که مرگ فرزند خود را در حال غضب میخواهد]. [ یا به اینکه معنی که انسان بواسطه عجلهاي که
در جلب منفعت دارد مطلبی را از خدا میخواهد بگمان اینکه خیر او در آن است در صورتی که در واقع شرّ او در آن است] و
انسان [بر حسب جبلّت و طبیعتش] عجول و با شتاب است یعنی عاقبتاندیش نیست. چنانکه کاشفی گفته است: تعجیل دارد
در انقلاب از حالی بحالی نه در سرّاء تحمل دارد و نه در ضرّاء نه در گرما شکیباست و نه در سرما]. اعرابی گفت: [ایّاکم و
العجلۀ فان العرب تکنّیها امّ الندامات یعنی بپرهیزید از عجله زیرا عرب کنیه او را مادر پشیمانیها خوانده است]. مثنوي: پیش
سگ چون لقمه نان افکنی || بو کند آنگه خورد اي معتنی او ببینی بو کند ما با خرد || هم ببوئیمش بعقل منتقد 12 - و ما
قرار دادیم و خلق کردیم روز و شب [ یا آفتاب و ماه] را دو نشانه و دو دلیل [که دلالت بر وحدانیّت و یگانگی آفریننده آنها
کند چه در هر یک از آندو فوایدي از کسب در روز و استراحت در شب است و افزایش در اجزاء یکی از آندو بکاهش از
اجزاء دیگري است و هر یک از آندو بآمدن آن دیگري از میان میرود و اینها دلیل بر حدوث آنهاست که آنها را محدث و
بوجود آورنده قادر دانائی است که قادر بالذّات و عالم بالذّات است و مانند او چیزي نیست و بر او چیزي متعذّر و مشکل
نیست] و آیت شب یعنی ماه را محو کردیم [یعنی نور آنرا بروشنی روز میزدائیم] و آیت روز یعنی خورشید را سبب بینائی
دیدگان أهل روز قرار میدهیم [یعنی شب را تاریک قرار دادیم که در آن چیزي دیده نشود و روز را روشن که در آن هر چیز
دیده شود و محو تاریکی شب را [ صفحه 246 ] بروشنائی روز و محو روشنائی روز را بتاریکی شب مقرّر فرمودیم] [و روز را
که روشن و سبب بینائی ساختیم] براي اینکه بکسب معیشت بکوشید و بکسب فضل پروردگارتان یعنی بدست آوردن نعمات
و روزي مقدر همّت بگمارید و براي اینکه بوسیله شب و روز شماره سال و ماه و حساب عمر و سر رسید مدّت دین و طلب
خودتان و سایر ما یحتاج الیه زندگی خود را بدانید [و محاسبات خود را از هر جهت مرتّب دارید] و هر چیز [که در امر معاش
و معاد بآن نیازمند هستید] ما بیان آنرا بتفصیل [در اینکه قرآن و در کتاب عالم کون] مشخّص و معین کردهایم بتفصیلی [ظاهر
و آشکار و بیانی شافی و خالی از خفا و استتار].
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 13 تا 15
اشاره
وَ کُلَّ إِنسانٍ أَلزَمناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ وَ نُخرِجُ لَهُ یَومَ القِیامَۀِ کِتاباً یَلقاهُ مَنشُوراً [ 13 ] اقرَأ کِتابَکَ کَفی بِنَفسِکَ الیَومَ عَلَیکَ حَسِیباً
14 ] مَنِ اهتَدي فَإِنَّما یَهتَدِي لِنَفسِهِ وَ مَن ضَ لَّ فَإِنَّما یَضِلُّ عَلَیها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخري وَ ما کُنّا مُعَذِّبِینَ حَتّی نَبعَثَ رَسُولًا ]
« حَسِیباً » اي مفتوحا « مَنشُوراً » اي الزمناه عمله و ما کتب له کأنّه طیّر إلیه من الغیب « أَلزَمناهُ طائِرَهُ فِی عُنُقِهِ » 366- 15 ] -قرآن- 1 ]
بالکسر الاثم و الثقل و الحمل « وِزرَ » اي و لا تحمل نفس حاملۀ وزرا وزر نفس اخري « وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخري » اي محاسبا
[ 242 [ صفحه 247 - 186 -قرآن- 235 - 138 -قرآن- 150 - 116 -قرآن- 128 - 39 -قرآن- 105 - الثقیل. -قرآن- 1
تفسیر معانی:
اشاره
-13 و ما لازمه هر انسانی [کافر یا مؤمن مرد یا زن عالم یا جاهل] قرار دادهایم که عملش [از خیر و شرّ مانند طوق] در
گردنش باشد [و هرگز از او جدا نشود و گردن را خداوند از آنجهت تخصیص بطوق عمل داده که محل گردنبند براي زینت
نیکوکار و غل و زنجیر براي اذیّت بدکار، گردن است] و در روز رستاخیز [که روز بعث و حساب است] براي هر انسانی
نوشتهاي [که فرشتگان حفظه او در دنیا نوشته و اعمال او را ضبط و ثبت کردهاند] بیرون میآوریم که آن آدم آن نوشته را
میبیند و باز شده [بدست او میدهند تا بخواند که در آن چه ثبت شده است]. 14 - [و باو گفته میشود] کتاب یعنی [نوشته
ضبط أعمال و أفعال دنیاي خود را] بخوان که امروز خودت براي خویشتن حسابگري و محاسب بودن خودت براي خود کافی
است [و آدمی را از آنجهت محاسب خود قرار دادهاند که ببیند کردارش بتمامی نوشته شده و جزاي اعمالش از روي عدالت
بدون اینکه چیزي از ثواب کاسته یا چیزي بر عقاب او افزوده شده باشد در آن ثبت گردیده است و در اینحال بخضوع و
تضرّع و اعتراف درآید در آنحال نه حجّتی و نه انکاري براي او باشد و بر أهل محشر ظاهر شود که ظلمی در کار نیست].
-15 هر کس [در دنیا بدین خدا و طاعت او] راه یافته باشد سود هدایتی که یافته بخود او برگردد و هر کس [در دنیا راه دین و
طاعت او را] گم کرده و بیراهه رفته باشد زیان گمراهیش و عقوبت ضلالتش باز عاید خود او میشود] و هیچ بارکشی بار
دیگري را نخواهد برد [و سنگینی گناه غیر بگردن کسی نهاده نخواهد شد و هیچ کس براي معاصی دیگري عقوبت نخواهد
دید] و ما کسیرا عذاب نخواهیم کرد قبل از اینکه رسولی فرستاده باشیم [تا آنها را براه حق هدایت کند و از گمراهی مانع
گردد و اقامه حجج نماید و تمهید شرایع کند تا جاي معذرتی باقی نماند و اتمام حجّت شده باشد- و مراد بآیه آنکه خداي
سبحان در دنیا و آخرت عذابی نمیکند مگر بعد از بعثت رسول و آیه [ صفحه 248 ] اختصاص بسمع از شرعیّات دارد و راجع
بتکلیف عقلی هر چند عذاب قبل از بعثت رسول جایز باشد خداوند بمقتضاي مبالغه در کرم و فضل و طول و احسان اینکار را
47 حسن گوید: یابن آدم لقد انصفک من جعلک حسیب - نخواهد کرد]. - در بیان آیه [اقرَأ کِتابَکَ کَفی ... الخ]. -قرآن- 21
حاسبوا قبل » نفسک] اي آدمیزاد حقّا که با انصاف با تو رفتار کرده آنکس که ترا محاسب خودت قرار داده است. و در بیان
گفتهاند: امروز دفتر اعمال خود در پیش نه و در نگر که از نیک و بد چه کردهاي و چون فرصت داري در « ان تحاسبوا
تدارك احوال خود کوش که فردا مجال تلافی نخواهد بود. در کشف الاسرار آوردهاند که پدري پسر خویش را گفت امروز
هر چه با مردم گوئی و هر چه از ایشان شنوي و هر عملی که کنی با من بگوي و حرکات و سکنات خویش بر من عرض کن؟
آن پسر تا نماز شام تمام کردار یکروز را باز گفت پدر روزي دیگر از پسر همین حال درخواست پسر گفت اي پدر زینهار هر
چه خواهی از رنج و کلفت بکشم اینصورت بگذار که طاقت ندارم پدر گفت من ترا در اینکار میبندم تا بیدار و هشیار باشی
و از موقف حساب غافل نشوي که ترا طاقت یکروز حساب دادن با پدر نیست، حساب همه عمر با حق تعالی چون خواهی داد.
تو نمیدانی حساب روز و شام || پس حساب عمر چون گوئی تمام زین عملهاي نه بر نهج صواب || نیست جز شرمندگی
وقت حساب و کاشفی در بیان نزول آیه [وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزرَ أُخري] گوید:- ولید إبن مغیره کافران را میگفت متابعت من کنید
67- و من گناهان شما را بردارم حق سبحانه و تعالی فرماید که هر نفسی بار خود خواهد برداشت نه بار دیگري را. -قرآن- 31
[ [ صفحه 249
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 16 تا 22
اشاره
وَ إِذا أَرَدنا أَن نُهلِکَ قَریَۀً أَمَرنا مُترَفِیها فَفَسَ قُوا فِیها فَحَقَّ عَلَیهَا القَولُ فَدَمَّرناها تَدمِیراً [ 16 ] وَ کَم أَهلَکنا مِنَ القُرُونِ مِن بَعدِ نُوحٍ
وَ کَفی بِرَبِّکَ بِذُنُوبِ عِبادِهِ خَبِیراً بَصِ یراً [ 17 ] مَن کانَ یُرِیدُ العاجِلَۀَ عَجَّلنا لَهُ فِیها ما نَشاءُ لِمَن نُرِیدُ ثُمَّ جَعَلنا لَهُ جَهَنَّمَ یَصلاها
مَذمُوماً مَدحُوراً [ 18 ] وَ مَن أَرادَ الآخِرَةَ وَ سَعی لَها سَعیَها وَ هُوَ مُؤمِنٌ فَأُولئِکَ کانَ سَعیُهُم مَشکُوراً [ 19 ] کُ  لا نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ
591 انظُر کَیفَ فَضَّلنا بَعضَهُم عَلی بَعضٍ وَ لَلآخِرَةُ أَکبَرُ دَرَجاتٍ وَ - مِن عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحظُوراً [ 20 ] -قرآن- 1
اي أمرنا « أَمَرنا مُترَفِیها فَفَسَ قُوا فِیها » 175- أَکبَرُ تَفضِیلًا [ 21 ] لا تَجعَل مَعَ اللّهِ إِلهاً آخَرَ فَتَقعُدَ مَذمُوماً مَخذُولًا [ 22 ] -قرآن- 1
اي فثبت و وجب « فَحَ قَّ » متنعّمیها بالطاعۀ فتمرّدوا و قیل أمرنا بمعنی کثرنا یقال أمرت الشیء و امّرته فأمر اي کثرته فکثر
38 -قرآن- - اي مطرودا من رحمۀ اللّه دحره یدحره -قرآن- 1 « مَدحُوراً » اي الحیاة العاجلۀ « العاجِلَۀَ » اي فاخر بناها « فَدَمَّرناها »
اي و سعی « وَ سَعی لَها سَعیَها » 254 [ صفحه 250 ] دحرا اي طرده - 223 -قرآن- 243 - 195 -قرآن- 211 - -163-153 قرآن- 181
16 - و 114- 78 -قرآن- 103 - 39 -قرآن- 67 - اي مقهورا. -قرآن- 16 « مَخذُولًا » اي ممنوعا حظر اي منع « مَحظُوراً » لها حقّ السعی
چون هنگام تعلّق اراده ما بهلاکت شهر و آبادي و عذاب کردن أهل آن فرا رسد [بعد از اقامه حجّت بر آنها و ارسال رسل و
بعثت پیمبران بسوي آنها] امر میکنیم توانگران و متنعّمین و رؤساء و بزرگان آنها را [بطاعت و ایمان و پیروي پیمبران: امر در
پی امر که تکرار میکنیم بر آنها و حجّت در دنبال حجّت که میآوریم براي آنها که راه عذر بر نافرمانان بسته شود و ترسان
شوند و حجّت بر آنها تمام شود] و با همه اینها آنان از طاعت خارج شوند و فسق کنند [و نافرمانی نمایند و متمرّد گردند و بر
عصیان و کفران مداومت دهند] در اینصورت موجب حلول عذاب ثابت و محقّق میشود [یعنی کلمه عذاب که در حکم ازلی
براي مستحقّین عذاب ثابت است بر آنها واجب شود] و بنابراین میکوبیم و خراب میکنیم و أهل آن آبادي را هلاك میکنیم
هلاك کردن شدیدي [و اینکه مترفین یعنی متنعّمین و رؤساء را تخصیص بأمر داده و ذکر فرموده است براي اینستکه سایرین
تبع و پیروان آنها هستند و أمر بآنها أمر بپیروان آنهاست و معنی چنین است که [أمرناهم بالطاعۀ فعصوا و فسقوا] یعنی آنها را
أمر بطاعت کردیم و آنها نافرمانی و تمرّد کردند مانند اینکه بگویند [أمرتک فعصیتنی] بتو أمر کردم و تو نافرمانی کردي] و
17 - و چه بسیار 1314- شاهد بصحت اینکه تأویل آیه پیشین است که فرمود: وَ ما کُنّا مُعَذِّبِینَ حَتّی نَبعَثَ رَسُولًا. -قرآن- 1264
[از امم مکذّبه پیمبران] را که در صدها سال بعد از زمان نوح [تا زمان تو یا محمّد از قبیل قوم عاد و ثمود] که آنها را هلاك
کردیم [و از آنها اثري و نفري نماند] و کافی است پروردگار تو که عالم و محیط و آگاه [بگناهان باطنی] و بیناي [بگناهان
-19 -18 [ ظاهري] بندگان خود باشد [و آنها را بسبب معاصی مجازات دهد و چیزي از آن فروگذار نفرماید]. [ صفحه 251
آنکس که [از پستی همّت] نعمتهاي آنی و فعلی [یعنی نعم دنیوي] را خواسته باشد ما هم [در بسط و ازدیاد آن نعم] براي او
آنچه را که مشیّت ما [بمقتضاي مصلحت] تعلّق بگیرد براي کسی که اراده اعطاي آنرا باو کرده باشیم تعجیل میکنیم و باو
میدهیم و سپس بجاي تعجیلی که [در اعطاي نعمات دنیوي باو کردهایم در آخرت بهرهاي ندارد] و جهنّم را براي او قرار
دادهایم [که در آن افکنده شود] و با حالت ملامتزده و دور شده از رحمت خدا بآتش آن بسوزد [و از إبن عباس مروي است
که رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فرمود معنی آیه اینکه است که هر کس بعملی که خدا بر او واجب فرموده ثواب دنیا را
بخواهد و بآن عمل رضاي خدا و ثواب آخرت مقصودش نباشد براي او از ثواب دنیائی آنچه را مشیّت خداوندي تعلّق بگیرد
باو داده میشود و براي او در آخرت ثوابی نیست زیرا خداوند اینکه نعم را باو میدهد که بوسیله آنها فرمان خدا را ببرد و
رضاي او را بدست آورد او در نافرمانی خدا آنرا استعمال و مصرف میکند و لذا خداوند معاقبش میفرماید]. و آنکس که [از
روي بلندي همّت] به اعمال خویش خیر آخرت [و نعیم جنّت] را خواسته باشد و براي بدست آوردن آن نعمت کوشش خود
را بکار برد در صورتی که مؤمن باشد [یعنی طاعات را بجا آورد و از گناهان دوري گزیند و معذلک تصدیق و اقرار بیکتائی
خداوند و رسالت پیمبران او داشته باشد] اینکه جماعت [که داراي شرایط سهگانه مذکوره یعنی اراده خیر آخرت و سعی
جمیل براي آن و ایمان باشند] سعی و کوشش آنها مورد شکر خدائیست [یعنی طاعتشان پذیرفته است و شکر خداي سبحان
مضاعف کردن حسنات آنها و تجاوز از سیئات آنان است]. 20 - هر یک از اینکه دو دسته را [آنکس که دنیا را خواسته و
آنکس که آخرت را خواسته است] ما امداد میکنیم و بر عطاي آنها میافزائیم [خواه نیکو کار و خواه بدکار منتها دنیا براي
مؤمن و کافر هر دو و آخرت ویژه متّقیان است] [ صفحه 252 ] و عطاي پروردگار تو [یعنی نعمت او و روزي او] ممنوع و
محبوس براي هیچکس نیست [و از کافر بسبب کفرش و از فاسق بواسطه فسقش چیزي دریغ نمیداریم] چنانکه سعدي گوید:
ادیم زمین سفره عام اوست || بر اینکه خوان یغما چه دشمن چه دوست پس پرده بیند عملهاي بد || هم او پرده پوشد ببالاي
خود و گر بر جفا پیشه بشتافتی || کی از دست قهرش امان یافتی 21 - بنگر [ یا محمّد صلّی اللّه علیه و آله] چگونه برتري
دادیم پارهاي از مردم را بر پاره دیگر [به اینکه که بعضی را توانگر و بعضی را بینوا و بعضی را مولی و بعض دیگر را بنده و
بعضی را سالم و بعضی را بیمار قرار دادیم بر حسب مصالحی که براي هر کس دانستیم و اینکه حال دنیاي مردم است] و همانا
آخرت درجات و مراتبش بالاتر و برتر از دنیاست [و باستحقاق اندازه اعمال مرتبه بالا میرود و لذا میسزد که رغبت آنها در امر
آخرت و سعی آنها براي سراي دیگر بیشتر باشد] [و اینکه آیه مبارکه دلالت بر اینکه دارد که طاعت بر روزي دنیوي
نمیافزاید بلکه درجات مطیع را در آخرت و بهشت بالا میبرد]. 22 - [اي انسان و اي شنونده یا خطاب به پیغمبر صلّی اللّه علیه
و آله و مراد امّت است] با خداي واحد یکتا معبود دیگري را [در اعتقاد و اقرار و عبادت و رغبت و رهبت خودت] شریک
قرار مده که اگر چنین کنی تا زندهاي [در زبان عقلاء و ملائکه و مؤمنین] ملامتزده و مذمّتشده خواهی ماند و دچار
خذلان خواهی شد که بییار و یاور و ناصري خواهی بود [و خداوند نصرت خود را از تو باز میدارد و ترا بشریکی که براي او
[ قرار دادهاي واگذار میفرماید]. [ صفحه 253
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 23 تا 25
اشاره
وَّ لا تَنهَرهُما وَ
ٍ
وَ قَضی رَبُّکَ أَلاّ تَعبُدُوا إِلاّ إِیّاهُ وَ بِالوالِدَینِ إِحساناً إِمّا یَبلُغَنَّ عِندَكَ الکِبَرَ أَحَدُهُما أَو کِلاهُما فَلا تَقُل لَهُما أُف
اّرحَمهُما کَما رَبَّیانِی صَ غِیراً [ 24 ] رَبُّکُم أَعلَمُ بِما فِی
ِ
مِّنَ الرَّحمَۀِ وَ قُل رَب
ِ
قُل لَهُما قَولًا کَرِیماً [ 23 ] وَ اخفِض لَهُما جَناحَ الذُّل
« إِمّا » اي و أمر ربّک أمرا مقطوعا به « وَ قَضی رَبُّکَ » 435- نُفُوسِکُم إِن تَکُونُوا صالِحِینَ فَإِنَّهُ کانَ لِلأَوّابِینَ غَفُوراً [ 25 ] -قرآن- 1
اي و لا « وَ لا تَنهَرهُما » کّلمۀ تضجّر
ٍ
« أُف » هی ان الشرطیه زیدت علیها ما تأکیدا و لذلک صحّ لحوق النّون الموکّ دة للفعل
اي و بالغ فی التواضع و الخضوع من خفض الطائر جناحه اذا ضم فرخه إلیه و « وَ اخفِض لَهُما ... الخ » تزجرهما باغلاظ و صیاح
- 184 -قرآن- 219 - 154 -قرآن- 166 - 61 -قرآن- 146 - 20 -قرآن- 54 - المراد بالذل هیهنا اللین و التواضع دون الهوان. -قرآن- 1
-23 و امر قطعی و بتّی کرد پروردگار تو به اینکه که او را بپرستید و جز او را نپرستید [زیرا عبادت منتهاي تعظیم است و 236
سزاوار آن جز کسیکه غایت آن و منتهاي عظمت را دارد نمیباشد] و همچنین امر و سفارش کرد به اینکه که بپدر و مادر
نیکوئی و احسان کنید [زیرا آنها سبب ظاهري وجود و تعیّش شما هستند و خداي تعالی سبب حقیقی و پس از امر بتعظیم
سبب حقیقی امر بتعظیم سبب ظاهري فرمود یعنی خداي تعالی احسان بپدر و مادر را قرین توحید خود قرار داده بمناسبت
سببیّت آنها در الوهیّت و ربوبیّت وجود تو و تربیت آندو ترا در موقعی که عاجز و کوچک و ناتوان بودي] اگر یکی از آندو
یا هر دوي آنها نزد تو و [ صفحه 254 ] در کنف تو و کفالت تو بپیري و کبر سنّ برسند [زیرا در آنحال بمنزله طفلاند و
محتاج بپرستار میباشند و هر چند طاعت پدر و مادر در هر حال واجب است در حال پیري حاجت آنها بخدمت و پرستاري
بیشتر است و در آنموقع امر بخدمت آنها بیشتر فرموده است] و بآنها نباید اوف بگوئی [یعنی حتّی بکلمهاي که ملالت تو و
کراهت تو را نسبت بآنها برساند مثل اوف نباید تکلّم کنی و از حضرت علیّ بن موسی الرّضا علیه السّلام از پدرش از جدّش
أبی عبد اللّه علیه السّلام مروي است که فرمود اگر در علم خدا لفظ یا کلمهاي موجزتر و مختصرتر از کلمه اف در کمترین
حقوق والدین بود خداوند آنرا در آیه مبارکه میآورد و در خبر دیگر است که عاق والدین هر چه بخواهد بکند زیرا هرگز
داخل بهشت نخواهد شد و بطور خلاصه آزار آنها حرام است به کم یا زیاد] و نباید آنها را زجر و آزار دهی [بسخن درشت یا
صداي بلند و یا نباید چیزي را که از تو میخواهند از آنها دریغ کنی چنانکه فرمود [وَ أَمَّا السّائِلَ فَلا تَنهَر] و [بجاي کلمه اف یا
زجر] با آندو با گفتار نرم و ملایم و نیکو و جمیل و دور از لغو و زشت که احترام و کرامت آنها در آنگفتار ملحوظ شود
- گفتگو و صحبت نمائی [بلکه گفتار تو با آنها باید مانند گفتار غلام گناهکار با آقاي درشتخوي بد رفتار باشد]. -قرآن- 988
-24 [و در مقام نیکی بآنها و شفقت بر آنها] تواضع و خضوع نسبت بآنها را قولا و فعلا در گفتار و رفتار باید بحد أعلی 1022
مراعات کنی [و مانند مرغی که بال خود را در موقع فرود آمدن یا چسبانیدن جوجگان خود بخود جمع میکند نسبت بآنها
خفض جناح ذلّ نمائی یعنی بال مذلّت و تواضع را بگسترانی. و حضرت أبو عبد اللّه علیه السّلام فرمود: یعنی دیدگان خود را
جز برأفت و رحمت بسوي آنها مگشاي و صداي خود را بالاي صداي آنها برمدار و دستهاي خود را بالاي دستهاي آنها بلند
مکن و در پیشاپیش آنها مرو و قدم برمدار] [و براي آنها دعا کن] و بگو اي پروردگار من آنها را [در حیات و بعد ممات]
بیامرز و [ صفحه 255 ] بآنها رحمت فرماي همچنانکه آنها در حال کوچکی مرا تربیت کردند و بمن رحمت و مهربانی
نمودند. أبو اسید الانصاري روایت کرده گوید در موقعیکه حضور رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله بودیم مردي از بنی سلمه بر
آنحضرت وارد شده عرض کرد یا رسول اللّه صلّی اللّه علیه و آله آیا نیکی باقی مانده است که من بعد از مرگ پدر و مادرم
در باره آنها بجاي آورم فرمود بلی: نماز و دعاي براي آنها و استغفار و طلب آمرزش آنها و وفا کردن بعهد و پیمان و قولهائی
که آنها در حیات خود دادهاند و وفا نکرده مردهاند و گرامی داشتن دوستان آنها و صله رحم که جز بوسیله آنها صله نمیشده
است]. 25 - پروردگار شما بآنچه در ضمائر و بواطن نفوس شماست داناتر است اگر شما مردمانی صالح و شایسته و فرمانبر
خداي باشید [و قصد فساد و عقوق و الدین نداشته باشید] او هم آمرزنده گناهان توبهکاران و برگشتکنندگان از معاصی
است [و هشام بن سالم از أبی عبد اللّه علیه السّلام روایت کرده است که فرمود چهار رکعت نماز [هر دو رکعت بیک سلام]
[ که در هر رکعت پنجاه مرتبه [قل هو اللّه أحد خوانده شود نماز اوّابین است]. [ صفحه 256
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 26 تا 30
اشاره
وَ آتِ ذَا القُربی حَقَّهُ وَ المِسکِینَ وَ ابنَ السَّبِیلِ وَ لا تُبَذِّر تَبذِیراً [ 26 ] إِنَّ المُبَذِّرِینَ کانُوا إِخوانَ الشَّیاطِینِ وَ کانَ الشَّیطانُ لِرَبِّهِ
کَفُوراً [ 27 ] وَ إِمّا تُعرِضَنَّ عَنهُمُ ابتِغاءَ رَحمَۀٍ مِن رَبِّکَ تَرجُوها فَقُل لَهُم قَولًا مَیسُوراً [ 28 ] وَ لا تَجعَل یَدَكَ مَغلُولَۀً إِلی عُنُقِکَ وَ
لا تَبسُطها کُلَّ البَسطِ فَتَقعُدَ مَلُوماً مَحسُوراً [ 29 ] إِنَّ رَبَّکَ یَبسُطُ الرِّزقَ لِمَن یَشاءُ وَ یَقدِرُ إِنَّهُ کانَ بِعِبادِهِ خَبِیراً بَصِیراً [ 30 ] -قرآن-
التفریق بالاسراف و اصله ان یفرّق کما یفرّق البذر إلّا أنّه یختصّ بما یکون علی سبیل « التبذیر » المسافر « وَ ابنَ السَّبِیلِ » 522-1
اي طلب رحمۀ « ابتِغاءَ رَحمَۀٍ » اي و إن تعرض و ما زائدة « وَ إِمّا تُعرِضَنَّ » الافساد و ما کان علی وجه الاصلاح لا یسمی تبذیرا
معیّیا من حسره السفر إذا بلغ منه و اعیاه و المحسور المنقطع به لذهاب ما فی یده و انحساره « مَحسُوراً » اي قولا لیّنا « قَولًا مَیسُوراً »
223 -قرآن- - 23 -قرآن- 201 - اي و یضیق. قدر علیه رزقه اي ضیقه. -قرآن- 1 « وَ یَقدِرُ » عنه و الحسرة الغمّ لانحسار ما فات
488- 331 -قرآن- 476 - 304 -قرآن- 320 - -271-253 قرآن- 286
تفسیر معانی
اشاره
-27 و بده حقّ خویشاوندان یعنی ارحام را [حقوقیکه خدا در أموال شما براي آنها واجب کرده است. از إبن عباس و -26
حسن و بقولی از سدّي مراد بآیه قرابت و خویشاوندي با رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله است] و بده حقّی را که خدا براي
مسکین از زکوة و غیر آن قرار داده است و حق إبن سبیل را [یعنی کسیکه در سفر وامانده و وسیله رسیدن بوطن و محل اقامت
خود را ندارد] و در جرج مال تبذیر و اسراف مکن [یعنی در غیر موردیکه حق آنست مصرف منما] زیرا که تبذیرکنندگان و
ولخرجها پیروان شیطانها میباشند [و در آتش قرین آنها هستند] و شیطان نسبت بپروردگار خودش بسیار کفران کرد [و مذهب
او از قدیم کثیر الکفر بود و پیدرپی کفران نعمت حق مینمود و مینماید]. اولا در باره صاحبان قرابت که در آیه مبارکه [ذا
القربی] خوانده شده است: [ صفحه 257 ] سدّي گوید که حضرت علیّ بن الحسین زین العابدین علیه السّلام موقعیکه عبید اللّه
بن زیاد آنحضرت را باسارت نزد یزید بن معاویه فرستاد بمردي از اهل شام فرمود که [أقرأت القرآن] آیا قرآن خواندهاي!
عرض کرد بلی فرمود آیا نخواندهاي [وَ آتِ ذَا القُربی حَقَّهُ] عرض کرد: شما ذو القربی هستید که خدا امر بدادن حق آنان
فرموده است فرمود بلی و اینکه همانست که اصحاب ما [امامیّه] رضی اللّه عنه از صادقین علیهما السّلام روایت کردهاند. -
293 و نیز بما خبر داد سیّد أبو الحمد مهدي بن نزار الحسینی [قرائۀ] گفت ما را حدیث کرد [الحاکم أبو القاسم - قرآن- 262
عبید اللّه بن عبد اللّه الحسکانی] گفت براي ما حدیث کرد [الحاکم الوالد أبو محمّد] گفت براي ما حدیث کرد [عمر بن
أحمد إبن عثمان] در بغداد شفاها گفت بمن خبر داد [عمر بن الحسن بن علیّ بن مالک] گفت براي ما حدیث کرد [جعفر بن
محمّد الاحسی] گفت حدیث کرد ما را [حسن بن حسین] گفت حدیث کرد ما را [أبو معمر سعید بن خثیم و علیّ إبن القاسم
الکندي و یحیی بن یعلی و علی بن مسهر] از [فضیل بن مرزوق] از [عطیّۀ العوفی] از [أبی سعید الخدري] که او گفت موقعیکه
آیه [وَ آتِ ذَا القُربی حَقَّهُ] نزول یافت رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله فدك را بفاطمه علیها السّلام عطا فرمود- عبد الرحمن
بن صالح گوید مأمون بعبد اللّه بن موسی نوشت و از او قصّه فدك را پرسش نمود و عبد اللّه اینکه حدیث را که فضل یا
فضیل بن مرزوق از عطیه روایت کرده است در جواب مأمون نوشت و مأمون فدك را باولاد فاطمه سلام اللّه علیها رد نمود
697 و در باب تبذیر مجاهد گوید: اگر یک مد در باطل خرج کنی مبذّري و اگر - [نقل از مجمع البیان مترجما]. -قرآن- 666
تمام مال خود را در راه حق بدهی مبذّر و اسرافکار نمیباشی و از أبی عبد اللّه امام صادق علیه السّلام مروي است که: [انّ أمیر
[ المؤمنین علیه السّلام قال لعبایۀ کن زاملۀ للمؤمنین و انّ خیر المطایا أمثلها و اسلمها ظهرا و لا تکن من المبذرین. [ صفحه 258
یعنی أمیر المؤمنین علیه السّلام بعبایه فرمود براي مؤمنان همردیف و همپالکی و قرین باش و بهترین مرکوبها افضل و سالمتر
آنهاست از حیث پشت و از ولخرجها و اسراف کنندگان مباش]. و بیضاوي در تفسیر خود گوید: [عن النبیّ صلّی اللّه علیه و
آله و سلّم أنّه قال لسعد و هو یتوضّأ ما هذا السرف قال أو فی الوضوء سرف قال نعم و ان کنت علی نهر جار. از پیامبر صلّی اللّه
علیه و آله مروي است که بسعد در حالیکه وضو میگرفت فرمود اینکه چه اسرافی است میکنی عرض کرد آیا در وضوء هم
اسراف است فرمود بلی هر چند از نهر جاري هم وضوء بگیري [یعنی آب را زیاد مصرف نکنی و بحد لازم برداري]. 28 - و
اگر اعراض کنی از آنها [یعنی امري باعث شود و ناچار شوي اینکه مستحقّین را که امر بپرداخت حقوق آنها شده ردّ کنی و
چون از تو خواهش کنند حیا کنی و نداشته باشی بآنها چیزي بدهی] و از رحمت پروردگار خود طلب و وسعت کنی و آرزو
کنی که وسعت رزق پیدا کنی که بآنها حقّشان را بدهی [آنها را با کلام خشن که باعث ملالتشان باشد مرنجان] و با آنها با
زبان نرم و آسان تکلّم نما [و بآنها وعده خوب بده که امید است کارها سهل و آسان شود و وسعتی پیدا گردد و بشما کمکی
بشود. و از رسولخدا مروي است که با نزول اینکه آیه اگر کسی از آنحضرت چیزي درخواست میکرد و آنحضرت را چیزي
موجود نبود که باو بدهد دعا میکرد و میگفت یرزقنا اللّه و ایّاکم خداوند بما و شما هر دو روزي عنایت فرماید]. 29 - و
دست خود را مانند کسی که دستش بگردنش غل شده باشد قرار مده [یعنی مانند آنکس مباش که هیچ چیز بکسی نبخشد و
ندهد و بمنزله دست غل و زنجیر شده باشد [کنایه از منتهاي بخل و امساك] و دست خود را بتمامی پهن و باز مکن [که هر
چه در نزد خود داري ببخشی و بمنزله کسی باشی که چیزي [ صفحه 259 ] در دستش قرار نمیگیرد] [کنایه از اسراف و
بخشش آنچه دارد] که بحالت ملامتزده و بینوا یا عریان بنشینی [اشاره بآنکه باید میانهروي پیشه کنی که آن کرم وجود در
حدّ ما بین امساك و اسراف است چه اگر بخل و امساك کنی مورد ملامت و نکوهش باشی و اگر اسراف کنی حسرتزده و
مغموم باقی مانی]. مبند از سر امساك دست در گردن || که خصلتی است نکوهیده پیش اهل بها مکن بجانب اسراف نیز
چندان میل || که هر چه هست بیکدم کنی ز دست رها چو در میانه اینکه هر دو راه چندانی || تفاوت است که از آفتاب تا
بسها پس اختیار وسط راست در جمیع امور || بدان دلیل که خیر الامور اوسطها 30 - همانا پروردگار تو براي هر کس مشیّتش
تعلّق بگیرد گاهی روزي را وسعت میدهد و گشاده میگرداند و زمانی دیگر تنگ میسازد [و اینکه با سعهاي که در خزائن
اوست بمقتضاي حکمت و مصلحت است] زیرا او باحوال بندگانش دانا و آگاه و بمصالح آنان بینا و مطلع است [و اگر بر
یکی در بگشاید و بر دیگري تنگی بیفزاید بر حسب صلاحی است که در حال او میبیند]. در مثنوي گوید: نیست قدرت هر
کسیرا سازدار || عجز بهتر مایه پرهیزگار فقر از اینرو فخر آمد جاودان || که بتقوي ماند دستش جاودان زان عنا و زان غنا
[ مردود شد || که ز قدرت صبرها بدرود شد آدمیرا عجز و فقر آمد امان || از بلاي نفس هر حرص و غمان [ صفحه 260
[ [سوره الإسراء [ 17 ]: آیات 31 تا 35
اشاره
وَ لا تَقتُلُوا أَولادَکُم خَشیَۀَ إِملاقٍ نَحنُ نَرزُقُهُم وَ إِیّاکُم إِنَّ قَتلَهُم کانَ خِطأً کَبِیراً [ 31 ] وَ لا تَقرَبُوا الزِّنی إِنَّهُ کانَ فاحِشَ ۀً وَ ساءَ
وَّ مَن قُتِلَ مَظلُوماً فَقَد جَعَلنا لِوَلِیِّهِ سُلطاناً فَلا یُسرِف فِی القَتلِ إِنَّهُ کانَ
ِ
سَبِیلًا [ 32 ] وَ لا تَقتُلُوا النَّفسَ الَّتِی حَرَّمَ اللّهُ إِلاّ بِالحَق
مَنصُوراً [ 33 ] وَ لا تَقرَبُوا مالَ الیَتِیمِ إِلاّ بِالَّتِی هِیَ أَحسَنُ حَتّی یَبلُغَ أَشُدَّهُ وَ أَوفُوا بِالعَهدِ إِنَّ العَهدَ کانَ مَسؤُلًا [ 34 ] وَ أَوفُوا الکَیلَ
اي مخافۀ فقر. أملق یملق « خَشیَۀَ إِملاقٍ » 636- إِذا کِلتُم وَ زِنُوا بِالقِسطاسِ المُستَقِیمِ ذلِکَ خَیرٌ وَ أَحسَنُ تَأوِیلًا [ 35 ] -قرآن- 1
اي الّا بالطریقۀ الّتی هی أحسن الطریق « إِلّا بِالَّتِی هِیَ أَحسَنُ » اي اثما. خطیء یخطا خطا کاثم یأثم إثما « خِطأً » إملاقا اي افتقر
« وَ أَحسَنُ تَأوِیلًا » اي بالمیزان العادل و السوي و هو رومی عرّب « بِالقِسطاسِ المُستَقِیمِ » اي حتّی یبلغ غایۀ نموّه « حَتّی یَبلُغَ أَشُدَّهُ »
-276- 219 -قرآن- 248 - 147 -قرآن- 191 - 71 -قرآن- 114 - 19 -قرآن- 64 - اي و أحسن عاقبۀ. تفعیل من آل اذا رجع. -قرآن- 1
350- قرآن- 327
تفسیر معانی:
اشاره
-31 و نکشید فرزندان خود را [و زنده بگور نکنید دختران [ صفحه 261 ] خود را] از ترس ناداري و دستتنگی در زندگی و
عجز از نفقه دادن بآنها ما [که خداي آفریننده شما و آنها هستیم] روزي میدهیم آنها و شما را [یعنی متکفّل و ضامن روزي
اولاد شما و شما هستیم] حقّا که کشتن و زنده بگور کردن آنها [در جاهلیّت] گناه بزرگی بوده است [و امروز هم چنین است]
[زیرا اینکه گناه بزرگ موجب خرابی بنیان الهی و قطع نسل است]. سعدي گوید: خداوندگاري که عبدي خرید || بدارد
فکیف آنکه عبد آفرید ترا نیست اینکه تکیه بر کردگار || که مملوك را بر خداوندگار 32 - و نزدیک بعمل زنا مشوید
[یعنی مقدّمات آنرا هم از قبیل بوسه و غمزه و نظر بشهوت بجا نیاورید چه رسد بمباشرت بدون عقد با زنی که بر شما حرام
است] زیرا اینکار یعنی عمل زنا عمل زشت و معصیت کبیرهایست و بد راهی است راه زنا [زیرا عقل آنرا قبیح میداند و براي
فرزندي که بیاید نسبی نیست و نمیتوان گفت یکی از زانیان بر زناکار دیگري در تولید آن طفل اولی است و لذا زنا منجر
بقطع انساب و باطل شدن میراث و ابطال صله رحم و حقوق پدران بر فرزندان میشود و اینکه در نظر عقل منکر و زشت و پلید
است]. و از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله و سلّم مروي است که فرمود: [چون بندهاي زنا کند ایمان از او بیرون شود و بر سر
او چون سایبانی بایستد تا او از عمل فارغ گردد و پس از فراغت ایمان او برگشت کند]. و نیز صاحب مجمع البیان در تفسیر
خود گوید: [بمن خبر داد المفید عبد الجبّار بن عبد اللّه بن علی گفت براي ما حدیث کرد أبو جعفر الطوسی گفت براي ما
حدیث کرد أبو عبد اللّه الحسن بن أحمد بن حبیب الفارسی از أبی بکر محمّد إبن أحمد بن محمّد الجرجانی گفت شنیدم از
أبا عمر و عثمان بن الخطّاب المعروف بابی الدنیا که گوید شنیدم از علیّ بن أبی طالب علیه السّلام که فرمود شنیدم رسول [
صفحه 262 ] خدا صلّی اللّه علیه و آله میفرمود: در زنا شش خصلت است سه در دنیا و سه در آخرت و امّا آن سه که در
دنیاست. [نور صورت را میبرد و روزي را قطع میکند و مرگ را سریع مینماید]. و امّا آن سه که در آخرت است [پروردگار را
بغضب میآورد و حساب را بدو سخت میکند و در آتش داخل و در آن مخلّد میگردد] 33 - و نباید بکشید تنی را که
خداوند خون او را حرام و محترم کرده است مگر بحقّ [یعنی کسیکه کشتن او بواسطه کفر یا ارتداد واجب شده باشد یا
کسیکه بیگناهی را بدون حق کشته باشد یا اینکه محصن است زنا کرده باشد] و هر کس مظلومانه [بدون حق یعنی بدون
ارتکاب یکی از سه کار مذکور کشته شده باشد و مستوجب قتل نباشد ما براي ولیّ دم او یعنی وارث او و کسی که متولّی
امور او است تسلّطی [براي مؤاخذه قاتل یا قصاص یا أخذ دیه یا عفو او] قرار دادهایم و باید اینکه ولیّ دم در کشتن قاتل
اسراف یعنی تجاوز از حدّ نکند [به اینکه که قاتل را مثله کند یا غیر از قاتل کس دیگر از نزدیکان و قبیله او یا رئیس طایفه او
را بکشد زیرا در جاهلیت اگر کسی کشته میشد کسان مقتول اکتفا بکشتن قاتل فقط نمیکردند بلکه قصد قتل رئیس قبیله را
میکردند و بجاي یکنفر دو یا عدّهاي را بقتل میرسانیدند و خداوند در اینکه آیه منع آن حرکات جاهلانه را فرمود و قصاص را
فقط حقّ ولیّ دم و فقط براي شخص قاتل قرار داد]. [و سپس میفرماید] همانا او نصرت شده است [یعنی آن مقتول منصور و
یاري شده بنصرت شرع و حکومت اسلامی است که در دنیا با ثبوت امر قاتلش بقصاص میرسد و در آخرت هم مقتول بثواب
الهی نایل خواهد شد یا ضمیر [إنّه] مرجعش ولیّ دم است یعنی خداي تعالی ولیّ مقتول را نصرت کرده است از اینکه جهت
که حق قصاص را براي او واجب فرموده است]. [و أنس از رسول خدا صلّی اللّه علیه و آله روایت کرده است که فرمود توبه
قاتل عمد [ صفحه 263 ] بیکی از سه چیز صورت میگیرد و پذیرفته میشود به اینکه که یا بجاي مقتول بحکم حاکم شرع کشته
شود یا ولیّ دم او را ببخشد یا از او دیه مقتول را بگیرد] 34 - و نزدیک مال یتیم نشوید [چه رسد به اینکه که تصرّفی در مال او
بکنید] مگر بطریقهاي که بهترین طرق باشد [یعنی متضمّن حفظ مال او باشد و ثمرهاي براي او داشته باشد به اینکه که اصل
مال و سرمایه او باقی بماند و سود او براي تأمین معاش او از معامله آن مال باو عاید گردد] و اینکه تصرف مجاز و معامله بطور
أحسن تا مدّتیست که او بحد رشد نرسیده باشد و چون بحدّ نمو و رشد رسید خودش باید متصدّي کار و مال خود شود. و
بعهد و پیمان خود وفا کنید [یعنی باین سفارش در باب مال یتیم و غیر آن از هر پیمانی که بین شما و پروردگار یا بین شما و
خلق باشد یا بتمام آنچه خدا بآن امر کرده و از آن نهی فرموده و خود بمنزله عهد شماست باید وفا نمائید] زیرا از عهد سؤال
کرده میشود [یعنی میپرسند چرا آن را شکستی یا صاحب عهد مسؤل است و از او پرسش خواهد شد]. 35 - و هنگامیکه جنسی
را براي مشتریان کیل و وزن میکنید حق آنها را تمام و کمال ادا کنید و از آن چیزي کسر نگذارید و با ترازوي درست و عادله
وزن کنید و بسنجید [که در آن کسر و غبنی پیدا نشود] اینکار [یعنی کیل و وزن عادله و ایفاء تمام حق به ذیحق] براي شما
بهتر است [یعنی هم حاوي ثواب و رضاي خداست و هم خیر دنیاي شما در آن است که موجب ذکر جمیل شما بامانت و
درستی در معاملات میشود] و هم فرجام نیکی در آخرت براي شماست و یا آنکه مآل و برگشت شما بجاي بهتري است]. [